میخوام شعر بنویسم

تو آیفونمم مینویسم از قلم و کاغذم خبری …

نیست

تازه این یکی هم مثه خونه خوبه رو بیت مغز در رفته

مینویسم

اینو میدونم که میدونی/یعنی از چشام میخونی
که چقد دیوونتمممممم/ولی باز قدر نمیدونییی

برای ورود به چت روم کلیک کنید لطفا...

خونه خوبه خونه ، مامانم اُمیده
خونه خوبه بوی ، مامانمو میده
اون بیرون خبری نی به جز ، چشم های بارونی
به جز ، آدمای محبور مثه خودت ، که به اجبارِ با اونی

دل منو میشکونی به این آسونی بگو چی شد اون همه گریه هات

میگفتی میشیم جدا یه روزی از هم دیگه چرا

اومدم از رشت اومدم، بی برو برگشت اومدم
راهِ جادّه بسته بود و من از راهِ دشت اومدم
با یه ماشین و یه ویلای درندشت اومدم
بچّه تبریز اومدم و با یه قِرِ ریز اومدم

ولومو یه ذره ببر بالا

آهنگا رو میشنوه ، ویدئوها رو میبینه فکر میکنه خبریه
رنگ و لعابو میبینه فکر میکنه بچه مایه ایم

هو گوش کن

پول شعر نبود پس مجبور بودم که شاعر بشم
آهنگساز گرون بود پس باید یه اهنگساز ماهر بشم بشم

تتلو
سر صبح ها وقتی در میاد آفتاب    من با توام دوباره پادشام

سر صبح ها وقتی در میاد آفتاب    من با توام دوباره پادشام

پیشرو

ازت میخوام از کنارم نری    بازم بریم جاده ببینیم غروب آفتابو کــامل

شروع کنیم کارا رو تازه ، با خریدا مثه سابق    بریم تو کلیسامون با عشق

ایندفعه نمیشه بلیطامون باطل    نمیمونیم بیمار و ساده تو ساحل